۱۳۸۶ اسفند ۲۷, دوشنبه

سال نو

سال 85 مثل یک چشم به هم زدن گذشت دقیقا تا آدم بخواهد سر خود را بخاراند عید می آید ولی در اصل مکافات ها شروع میشود خریدن لباس و خانه تکانی و گندم خیس کردن و از این چرت و پرت ها ولی خودمونیم ها این درد ها مال مامانا و پول دادن هم مال باباهاست و خوش گذرونی و درس نخوندن و ناخنک زدن تو سمنوی سفره ی هفت سین مال ما بچه هاست. راستی که ما عجب حالی می کنیم ها . ولی از همه مهم تر جمع کردن عیدیه . وای که چه حالی میده پولات رو زیر فرش قایم می کنی تا بعد یه چیز خوب بخری حالا بگذریم الان هم سال 86 داره تموم ویشه و چیز هایی که در بالا شرح دادم شروع میشه پس سال نو مبارک ( یادت باشه به سمنو ناخنک بزنی )

۱۳۸۶ اسفند ۱۹, یکشنبه

آرزو

هر کس آرزویی دارد و نمیشود گفت کسی آرزویی ندارد . حتی همان پولدارش هم آرزویی ندارد ولی من دارم که شاید هیچ وقت براورده نشود. من دوست دارم روی ابرها قدم بزنم یا مثل گاو ها روی آنها جفتک بندازم جوری که مثل غور باقه ها بپرم و مثل کفتر ها شاد باشم . البته این آرزو تنها ارزوی صدف11ساله نیست بلکه آرزوی هزاران بچه ی خیالباف که در سراسر جهان زندگی میکنند تا بعد...

۱۳۸۶ اسفند ۱۳, دوشنبه

سلام

خوشحالم که یک وب لاگ دارم. در ضمن این را هم بدانید که جانمان درآمد تا این وب لا گ ساخته شد. فعلا خداحافظ.